شعر ها و یادداشت های محسن با فکر

این روزهانیامدی،کوچه، ازغوعای قدم هایت،خالی ماندوخانه،ازگرمای حضورتشاید،دریکی ازایستگاههایا،درگوشه ی خلوت خیابانیسرت ،به دیوارخورده باشدوسرازجایی که،نمی دانم کجاست،درآورده باشیازایستگاهها برحذرباشوازدیوارها وخیابانهابپرهیزاین روزها،درهیچ کجابرای دخترکان سربه هوا،جای امنی نیستمحسن بافکرلیالستانی بخوانید, ...ادامه مطلب

این روزها،..........پنجره را،بازمی کنمساعت ها روبرویش می نشینم تا تو بیایی --ازکوچه ای که هوای اتاق از آن پرمی شود به عبور شتابان عابران خیره می شوم اما تو نمی آیی ومن با رویای تو به خواب می روم بامدادان بر می خیزم ردّ قدم هایت را بر کوچه می بینم وبر روی پنجره ردّ نگاهت را وبر سطر سطر شعرهایی که نوشته ام .محسن بافکرلیالستانی بخوانید, ...ادامه مطلب