آخرین باری که آمد....

ساخت وبلاگ

آخرین باری که آمدمزه ی انجیر داشت
طعم تابستانی مردادماه وتیر داشت

بود معجونی ز بدخویی ونیکو منظری
مثل آهو می رمید وپنجه های شیرداشت

گرچه روشن بود منظورپری ازآمدن
رفتنش اما معما بود وصد تفسیر داشت

هرکجا می رفت ازخود کشته برجا می گذاشت
درمیان چشم هایش وحشت شمشیر داشت

می توانست ازکرامت مرده ای را جان دهد
برلبش اعجاز صدها استکان اکسیر داشت

بعد از آشوبی که درمحدوده ی بلخ آزمود
عزم تسخیر حجاز ودجله وازمیر داشت

تاکه ازهم نگسلند ازبند ونتوانند رست
از برای هر اسیری رشته ای زنجیر داشت

می رسید آوازمهرش گاه تا گوش فلک
گرچه تامابشنویم اندازه ای تاخیرداشت

کاش روزی واگذارد راه ورسم کینه را
اینهمه تمکین وخواهش کاشکی تاثیرداشت

کاش می آموخت از آیین پیر افتادگی
یا که می دانست باید احترام پیرداشت

اینهمه دشنام ونفرین هیچ درکارش نبود
نازنین من اگر اندیشه وتدبیر داشت

وقتی ازاین شعر مقصودی ترا حاصل نشد
پس چرا باید امید معنی وتعبیر داشت

محسن بافکرلیالستانی
فروردین ماه 96

شعر ها و یادداشت های محسن با فکر ...
ما را در سایت شعر ها و یادداشت های محسن با فکر دنبال می کنید

برچسب : آخرین,باری,آمد, نویسنده : 1mohseenbafekr0 بازدید : 218 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 2:41