غبار گذرگاهتان

ساخت وبلاگ

عریان وسردوزردی پاییز می شوم

وقتی بهاررفت غم انگیزی شوم

 

آویخته لب ودهن وگوش وچشم وبال

همچون مترسک سر جالیز می شوم

 

هیچ اشتهابه لذت دنیا نماند ومن

مغلوب ناگواری پرهیز می شوم

 

در هر کجای تن گزش است وچوکودکان

ازهرکجای پیکرخودجیزمی شوم

 

بانوی خانه گرچه به مهراست گاه گاه

با اوبه هربهانه گلاویز می شوم

 

امید هست تاکه به چیزی بگیری ام

امروز اگرچه کوچک و ناچیز می شوم

 

چون خاک خشک وتشنه به لطف بهار وابر

بار دگر مساعد وزرخیز می شوم

 

 

هفتادهم رسید وغمی نیست چون که از...

بهبودروزگارشما  تیز می شوم

 

وقتی که پابه صبح رهایی گذاشتید

شادازسرودوهمهمه من نیز می شوم

 

آنگاه تاخطی بنویسید یادگار

از خویشتن برای شما میز می شوم

 

روزی اگر غبار گذرگاهتان, شدم

درزیرپای اهل ستم لیز می شوم

 

محسن بافکرلیالستانی

 

شعر ها و یادداشت های محسن با فکر ...
ما را در سایت شعر ها و یادداشت های محسن با فکر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mohseenbafekr0 بازدید : 200 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:11